جدول جو
جدول جو

معنی مایه آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

مایه آمدن
از کسی نزد دیگری بدگویی کردن، معایب و بدیهای کسی را پیش دیگری آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مایه آمدن
((~. مَ دَ))
بدگویی کردن، سعایت کردن
تصویری از مایه آمدن
تصویر مایه آمدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کج شدن خمیده شدن، خواستار شدن میل کردن رغبت کردن، کج شدن خمیده شدن: تن را بهر چه دادی انجام کارت آنست دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد. (شیخ العارفین ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایق آمدن
تصویر فایق آمدن
چیره شدن، برتری یافتن، فایق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایق آمدن
تصویر فایق آمدن
چیره گشتن برتری یافتن چیره شدن برتری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پترانیدن باز داشته کردن مانع شدن: از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نو بخشد ترا عقل کهن. (مثنوی. نیک. 10: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه کردن
تصویر مایه کردن
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایم آمدن
تصویر ملایم آمدن
ساز گار آمدن موافق بودن مناسب بودن: (آفرینش همه آفریدگان چنانست که هر آنچه بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود بقبول آن مسترسل شود) (مرزبان نامه. تهران. چا. 82: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایل آمدن
تصویر نایل آمدن
نایل شدن
فرهنگ لغت هوشیار